شناسهٔ خبر: 35355 - سرویس باشگاه ترجمه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با هری هالپین؛

در باب «فلسفۀ شبکه»

شبکه هوشمندی ما تنها در مغزمان نیست، بلکه در میزان سرعت و راحتی استفاده ما از گوشی های هوشمند برای حصول فاکت‌های درست است آن هم تنها زمانی که به آن احتیاج داریم و این فاکت‌ها را در جهت حل مشکل بوجود آمده بکار می‌گیریم: یعنی نه «دانستن» چیز درست بلکه «جست‌وجو»ی آن. در نتیجه انبوهی از فاکت‌ها، درون پس زمینه‌ی وسیع و به لحاظ شناختی مبهمی باقی می‌ماند که متاثر از الگوریتم‌ها است. و این چالشی سترگ برای فلسفه معرفت‌شناسی است.

 

فرهنگ امروز/ تانیا لومبروزو[۱] ترجمه فاطمه شمسی:ما کلمه‌ی تکنولوژی را با صفت‌های درخشان و جدید قرین میدانیم، درحالی‌که بشر دست‌کم از اوایل دوران پارینه‌سنگی، زمانی که مشغول ساختن ابزارهای سنگی بود، از تکنولوژی در جهت تغییر محیط اطراف و وضعیت خود بهره برده است.

آیا تکنولوژی در زمان کنونی اساساً متفاوت است؟ به‌ویژه، آیا طرز تفکر ما را نسبت به خودمان و روابط‌مان با یکدیگر و محیط اطرافمان تغییر داده است؟ آیا طرز فکر ما را در باب آنچه وجود دارد (متافیزیک) و طریقه و چگونگی دانش ما از آن (معرفت‌شناسی) یا اینکه چگونه باید زندگی کنیم (اخلاقیات) را تغییر داده است؟

موارد فوق پرسش‌هایی فلسفی هستند که سنتاً مطرح می‌شوند، اما برخی از آن‌ها در پرتو یکی از پیشرفت‌های بسیار فراگیر امروز، یعنی ظهور شبکه، مورد بازنگری قرار گرفته‌اند.

چند هفته پیش من به همراه آلوا نوئه،[۲] در کارگاه آموزشی که در گوگل پلکس برگزار شده بود، شرکت کردیم، موضوع کارگاه «فلسفه‌ی شبکه» بود. هری هالپین[۳]، دانشمند محقق لابراتوار علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی دانشگاه‌ ام. آی. تی که در صف مقدم این حوزه‌ی نوظهور در فلسفه قرار دارد، ترتیب این کارگاه را داده بود. وی به همراه الکساندر مُنین[۴] به برگزاری چند کارگاه آموزشی در موضوع فلسفه‌ی شبکه همت گمارده و در حال اتمام کتابی در همین موضوع است؛ بهترین سری کارگاه‌های آموزشی در سال ۲۰۱۴ و با عنوان مهندسی فلسفی: در راستای فلسفه‌ی شبکه.[۵]

متن زیر گفت‌وگویی با هری هالپین پیرامون فلسفه‌ی شبکه است.

 

چرا فلسفه‌ای برای شبکه داشته باشیم؟ به طور ویژه، آیا شبکه به طور اساسی رویکرد ما را به پرسش‌های سنتی فلسفه تغییر می‌دهد؟

پاسخ مثبت است، شبکه عملاً به طور عمیق پرسش‌هایی دیرپا که معمولاً زمینه‌ی فلسفه را فراهم می‌ساختند، دگرگون کرده است.

شبکه درست به‌مانند فلسفه‌ی سنتی، پرسش‌های نظری نیرومندی را پدید آورده است: در زمانی که می‌توانیم با هزاران نفر در سراسر دنیا تقریباً در کسری از ثانیه ارتباط برقرار کنیم، درباره‌ی زبان چگونه می‌اندیشیم؟ آیا به راستی در زمانی که محفوظات و خاطراتمان در بانک‌های اطلاعاتی جمعی انتشار می‌یابد، ذهن را به‌عنوان «فرد» در نظر می‌آوریم؟ در این صورت، شبکه پیش از آنکه انقلابی درونی در کل شبکه‌ی مفاهیم یا رویدادی تاریخی باشد که خود فهم فلسفی را بازسازی می‌کند، دست‌کم حوزه‌ای متمایز از تحقیق و پژوهش است؛ به‌این‌ترتیب، بهترین مقدمه و پیشینه در ارتباط با شبکه در چهارچوب فلسفه، شاید اختراع خط باشد.

هنگامی که پیرامون فلسفه‌ی شبکه فکر می‌کنید، منظورتان از «شبکه» چیست؟ آیا حجم و محتوایی است که در شبکه‌ی جهانی در دسترس است، یا زیربنایی است که از طریق اینترنت فراهم می‌شود، یا طریقی که انسان‌ها (و ماشین) با شبکه تعامل می‌کنند و یا چیزی دیگر؟

به منظور فهم شبکه به‌عنوان یک موضوع درجه‌اول در تحقیق فلسفی نیازمند آن هستیم که شبکه را در طریقی گسترده معنا نماییم، به‌طوری‌که همه‌چیز را از زیربنای مراکز اطلاعات گرفته تا محتویات رسانه‌ی اجتماعی و تعاملات انسانی درون شبکه در بر گیرد. درعین‌حال، ما باید مرزها را تعریف نماییم تا فلسفه‌ی شبکه صرفاً تبدیل به‌صورتی مختصر برای یک فلسفه‌ی مطلقاً برای همه‌چیز نشود.

بنابراین شبکه چیست؟ تعریفی که به نظر من درست می‌نماید این است که شبکه را درون چهارچوب مهندسی تعریف نماییم، چنانچه توسط مخترع اولیه‌اش، تیم برنرز- لی،[۶] انجام پذیرفت. شبکه توسط مجموعه‌ای از پروتکل‌ها، از مدل TCP/IP اینترنت گرفته تا یو آر آی‌های (URI) شبکه که موجب جهانی و همگانی شدن فضای اطلاعات گردید، تعریف می‌شود.

اساس ماجرا در واقع تأثیر گسترده‌تر این مجموعه‌ی ویژه از پروتکل‌ها و زیربناهای مرتبط با آن بر زندگی ما است و اینکه چگونه می‌توانیم نسل بعدی پروتکل‌ها را به وجود آوریم تا نه تنها نوع شبکه‌ای که می‌خواهیم، بلکه نوع جهانی را که می‌خواهیم خلق کنیم.

 

چه مسائل و موضوعات فلسفی منحصربه‌فرد و مهمی از شبکه به وجود آمدند؟

یک کمک شبکه احتمالاً تغییر جهت از نقش امر فردیِ زیستی به‌مثابه واحد اولیه‌ی تحلیل به یک گروه دینامیک از امر زیست‌شناختی و محیط زیست فنی وسیع‌تر است. هنگامی که این «تصویر (پسا) انسان» جدید به‌مثابه یک اجتماع فنی-اجتماعی پیچیده به طور فزاینده با فضای اطلاعاتی همگانی با سرعت بالا -شبکه! - ادغام شود، که اجازه می‌دهد که پدیده‌ها به مقیاس جهانی دست یابند، تمامی چیزهای جالب و بعضاً بسیار غریب از الگوهای رفتاری تبدیل به انقلاب‌ها می‌گردند.

در زمان کنونی با ظهور پدیده‌ی «اینترنت اشیا»، این نوع تغییر در قالب واحد تحلیل نه تنها در مورد اشیای انسانی بلکه تمامی انواع اشیا که اکنون با اینترنت در تماس متقابلند، دیده می‌شود. برای اداره‌ی این جهان نو، ما به‌عنوان فیلسوف و دانشمند نیازمند درکی حداقلی از پروتکل‌های شبکه و تأثیرات کلان آن‌ها در راستای فهم جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، هستیم؛ به همین دلیل است که به فلسفه‌ای در مورد شبکه نیاز داریم.

 

آیا می‌توانید مثالی دیگر بیاورید از اینکه چگونه وجود یا ویژگی‌های شبکه، فلسفه‌ی سنتی را تحت فشار می‌گذارد؟ آیا از همین طریق است که شبکه موقعیت‌های غالب در معرفت‌شناسی، متافیزیک، علم اخلاق یا دیگر شاخه‌های فلسفه را به چالش می‌کشد یا مورد حمایت قرار می‌دهد؟

یک مثال ملموس این است، چگونه می‌توانیم شعار روشنگری کلاسیک « Sapere Aude» [۷]را در عصر شبکه مورد بازاندیشی قرار دهیم؟

بنا به سنت، ما دانش را برحسب یادآوری فاکت‌ها یا استدلال منطقی در مورد آن‌ها ارزیابی می‌کنیم، اگرچه در آینده زمانی که فاکت‌ها به‌واسطه‌ی دسترسی همگانی گوگل به ویکی‌پدیا از طریق گوشی‌های هوشمندمان و با اشاره‌ی نوک انگشتمان قابل دسترس باشد، توانایی درک ملاکِ کاملاً جدید فهمیدن ممکن است از به یاد آوردن تعدادی فاکت مهم‌تر تلقی گردد. بنابراین هوشمندی ما تنها در مغزمان نیست، بلکه در میزان سرعت و راحتی استفاده‌ی ما از گوشی‌های هوشمند برای حصول فاکت‌های درست است، آن هم تنها زمانی که به آن احتیاج داریم و این فاکت‌ها را در جهت حل مشکل به وجود آمده به کار می‌گیریم؛ یعنی نه «دانستن» چیز درست، بلکه «جست‌وجوی» آن. در نتیجه انبوهی از فاکت‌ها درون پس‌زمینه‌ای وسیع و به لحاظ شناختی مبهمی باقی می‌ماند که متأثر از الگوریتم‌ها است و این چالشی سترگ برای فلسفه‌ی معرفت‌شناسی است.  

 

آیا چنین چشم‌اندازی دارای دلالت‌ها و مفاهیم اخلاقی نیز هست؟

بله، این ایده که هوشمندی ما در حال وسعت پیدا کردن در درون شبکه است، برای علم اخلاق هم چالشی بزرگ است. از آنجا که به طور فزاینده در حال وابسته شدن به شبکه هستیم، موضع اخلاقی‌مان در قبال شبکه به یکی از ضروری‌ترین موضوعات اخلاقی قابل تصور تبدیل می‌گردد. اگر دسترسی ما به دانش متأثر از الگوریتم‌ها باشد، آیا برای توجیه و دفاع از باورهایمان نیازمند آن هستیم که این الگوریتم‌ها را درک کنیم؟ با وجود اینکه بیشتر ما بدون درک درست از چگونگی بازیابی اطلاعات از گوگل استفاده می‌کنیم. آیا نیاز به دانستن اینکه «الگوریتم چگونه کار می‌کند» معقول است؟ در جهان آزمون A/B[۸] وسیع و بازخوردهای مرتبط تعداد بی‌شماری کاربر، پارامتر الگوریتم‌هایی مانند جست‌وجوی گوگل، در حال حاضر به طور تأثیرگذاری به لحاظ شناختی حتی برای خود مهندسان هم مبهم است. ممکن است پاسخی سرراست و راحت وجود نداشته باشد، اما به نظر می‌رسد روش‌هایی با توانایی شبکه­ای برای فهم شناختی این الگوریتم‌ها باید وجود داشته باشد حتی اگر نتوانیم شخصاً آن‌ها را درک کنیم.

بنابراین، حتی اگر می‌توانستیم الگوریتم‌ها را درک کنیم، پرسش‌های بسیار دشواری در مورد مالکیت اطلاعات، اخلاق و کنترل الگوریتمی وجود دارد. آیا بهتر خواهد بود که با قضاوت انسانی جولین آسانژ هنگام کنترل آزادسازی اطلاعات سایت ویکی‌لیکس سروکار داشته باشیم یا یک الگوریتم خودکار ماشینی که ادعای فهم آن را داریم؟ از طریق روش‌هایی که قابلیت اتصال به شبکه دارند برای جامعه‌پذیر ساختن اساس الگوریتمی دانش خود، نیازمند آن هستیم که اخلاقیات جدیدی پیرامون شفافیت، الگوریتم و دانش گسترش دهیم؛ در این خصوص، اخلاقیات مربوط به سایت ویکی‌لیکس و آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) ممکن است فقط قسمتی کوچک از یک کل بزرگ باشد.

 

چگونه می‌توان پیشرفت‌هایمان در تفکر پیرامون فلسفه شبکه را به مفاهیم عملی یا کاربردها برگرداند؟  

هدف فلسفه‌ی شبکه نه تنها تفسیر شبکه، بلکه تغییر آن است. جنبه‌ی جالب این پروتکل‌ها این است که آن‌ها به وضوح ساخته‌ی دست بشرند و توسط انسان از یک هکر گرفته تا گروه‌های بزرگ مهندسان در کمیته‌ی استانداردسازی طراحی شده‌اند؛ بنابراین، اگر به طور جمعی -به تعداد تمامی مهندسانی که در حال حاضر داریم- این‌گونه تصمیم بگیریم که نظارت فراگیر و نافذ به سبک آژانس امنیت ملی آمریکا یا دولت چین در واقع حمله‌ای به خود اینترنت است، می‌توانیم پروتکل‌ها را به نسخه‌هایی رمزگذاری‌شده تبدیل کنیم، مثل تبدیل HTTP به HTTPS و از این طریق نظارت آسان بر ارتباطات جمعی هر شخص را سخت‌تر گردانیم؛ این شاید تا حدودی کاری مهندسی است، اما ما نیاز خواهیم داشت به لحاظ فلسفی آمادگی آن را داشته باشیم که از طریق بحث و مباحثه جهان را قانع سازیم که تغییر معماری شبکه مفید است و به زحمتش می‌ارزد. از آن گذشته، هنگامی که این پروتکل‌ها تغییر کنند باید تأثیرات آن را بر ساختارهای اجتماعی-فنی که در حال حاضر بر پروتکل‌ها مبتنی هستند، بفهمیم.

مطالعات زیاد و روزافزونی در روان‌شناسی شناختی در مورد تأثیر اینترنت بر حافظه‌ی ما وجود دارد. منظور ما از بیان جمله‌ی اینترنت به‌مثابه حافظه‌ی جمعی چیست؟ آیا واقعاً احساس می‌کنیم که شبکه‌ی کنونی، یعنی جایی که اطلاعات هرروزه و به طور گذرا با از میان رفتن وب‌سایت ناپدید می‌شوند بهترین چیزی است که می‌تواند در مورد معماری فضای اطلاعات جهانی به اجرا درآید؟ شاید به فلسفه‌ای نیازمندیم که از فنون مهندسی مطلع باشد تا به ما کمک کند بفهمیم که آیا می‌توانیم واقعاً نوعی جدید از شبکه را بسازیم که در آن اطلاعات نمی‌توانند ناپدید یا سانسور شوند و یک کپی همیشه ایمن باقی می‌ماند.

تعیین نوع گزینش، حقوق دسترسی و حق فراموش شدن (برخی از اطلاعات) همه مسائل کلیدی هستند که نیاز به تفکر جدی دارند که فرای ساختن یک اپلیکیشن دیگر است.

چه چیزی را به‌عنوان ضروری‌ترین مسئله‌ی حل‌نشده در فلسفه‌ی شبکه می‌دانید و آیا فکر می‌کنید مورد توجه قرار دادن این مسائل بر عهده‌ی فیلسوفان در درون آکادمی است یا جایی دیگر؟   

ضروری‌ترین مسئله‌ی مطرح در فلسفه‌ی شبکه مستلزم بازبینی فلسفه به طریقی است که از خلال پرسش‌هایی در مورد متافیزیک فضا و زمان عصر ارتباطات سریع، راه را برای وضع پرسش‌های اخلاقی در مورد چگونگی زندگی در جهانی در اتصال با شبکه باز می‌کند.

ما نیاز داریم هرچه سریع‌تر به این پرسش‌ها پاسخ دهیم و احساس من این است که هیچ فرد متفکری از درون یا بیرون دانشگاه به تنهایی قادر نخواهد بود به این پرسش‌ها به طور شایسته پاسخ دهد، درست به‌مانند خود شبکه، فلسفه‌ی شبکه باید جمعی، از پایین به بالا و تلاشی مشارکتی باشد که بسیاری از افراد از رشته‌های مختلف و نه تنها فیلسوفان آکادمیک را درگیر خود سازد. ممکن است در حوزه‌ی شبکه اساتید متفکر نداشته باشیم، اما قطعاً دارای هوشی جمعی هستیم که شبکه خود آن را میسر می‌سازد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱]  Tania Lombrozo ، او استاد روان‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی است. تخصص وی روا‌‌ن‌شناسی، علوم‌شناختی و فلسفه است.

[۲] Alva Noë

[۳]  Harry Halpin

[۴]  Alexandre Monnin

[۵] Philosophical Engineering: Toward a Philosophy of the Web.

[۶]  Tim Berners-Lee

[۷]  به معنای « جرئت اندیشیدن داشته باش»؛ عبارتی است که در اصل توسط هوراس به‌ کار رفته بود و با تأکید ایمانوئل کانت در مقاله‌ی مشهور روشنگری چیست؟ به‌ شعار جنبش روشنگری بدل شد. (مترجم)

A/B testing, [۸]، اصطلاحی تخصصی در هوش کسب‌وکار (BI ) است که اشاره به آزمایشی تصادفی با دو متغیر a  و b  دارد که  همان کنترل  و درمان در آزمایش کنترل‌شده هستند. (مترجم)

نظر شما